آدرس وبلاگ تحلیلی-تحقیقی اسjاد علی اکبر داراب کلائی vareson-asia98-ir


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 229
بازدید هفته : 243
بازدید ماه : 3303
بازدید کل : 190564
تعداد مطالب : 1056
تعداد نظرات : 314
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: ابزار وب ارایه دهنده انواع ابزار وبمستر و...

مفهوم اسلام سیاسی؟

مفهوم اسلام سیاسی؟ متفکرین تاریخ‌ساز اسلام سیاسی؟اسلام سیاسی چگونه به اوج رسید؟

مفهوم «اسلام سیاسی» اصطلاحی متأخر است که غالباً از سوی برخی اندیشمندان برای توصیف اوضاع و تحولات فکری و سیاسی جاری در سرزمین‌های اسلامی به کار می‌رود.در اینجا به طور مختصر برخی دیدگاه‌های سه تن از مهم‌ترین متفکرین اسلام سیاسی بررسی خواهد شد.البته ذکر نام سه تن از متفکرین اثرگذار در این مقال، به معنای تشابه و همسانی اندیشه‌های آنان نیست؛ اما جلوه‌گاهی است برای تجلی برخی وجوه مهم اندیشه‌ی سیاسی در اسلام که امکان تحقق نظری و عملی اسلام سیاسی را مهیا ساخته‌اند. یکی از مهم‌ترین کسانی که این مفهوم را در شکل عام آن استخدام کرده، جان اسپوزیتو است. وی در این خصوص می‌گوید: «اسلام سیاسی عبارت است از احیا یا تجدید حیات مذهبی در زندگی خصوصی و عمومی.»[1] یکی از ابعاد اسلام مضاف بر ابعاد معنوی آن این است که با طرح ایده‌های نوین توانسته به عنوان بدیلی برای ایدئولوژی‌هایی همچون ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال سرمایه داری مطرح شود.

اسلام همچنین با طرح موضوع مشروعیت الهی به عنوان منبع مشروعیتی غیر از منابع مشروعیت عرفی، توانسته است رقیبی جدی برای حکومت‌های عرفی ظاهر گردد و منبعی مهم برای بسیج عمومی نیروها و افزایش مشروعیت حکومت‌های اسلامی فراهم سازد. این تحولات باعث شد تا برای توصیف آن، شماری از پژوهشگران و اندیشمندان سیاسی، واژه‌ی اسلام سیاسی را ابداع نمایند. البته شاید این مفهوم در ابتدای امر مفهومی نو و جدید تلقی گردد، اما در حقیقت به لحاظ پیشینه و محتوا، در صدر اسلام ریشه دارد.

با نگاهی به تاریخ اسلام و نیز با بررسی منظومه‌ی فکری و عملی آن، آنچه عیان می‌گردد وجود برنامه‌ها و دستورالعمل‌هایی است برای همه‌ی ابعاد و شئون حیات مادی، معنوی، فردی و اجتماعی انسان که نمونه‌ها و الگوهای تحقق‌یافته‌ی کثیری برای آن در تاریخ اسلام وجود دارد. بر این اساس، اسلام سیاسی نظریه‌ای است مربوط به سیاست و حکومت که ریشه در آموزه‌های اعتقادی اسلام دارد.

برخی علل طرح مفهوم اسلام سیاسی

در اینجا به طور مختصر به برخی از علل و عوامل طرح مفهوم اسلام سیاسی در سپهر مفاهیم سیاسی اشاره خواهد شد. هرایر دکمجیان، که با رویکرد بررسی زمینه‌ها و ابعاد روانی به تحولات سیاسی جهان اسلام پرداخته، معتقد است که برخی علل تحولات سیاسی جهان اسلام روانی بوده و در واقع در واکنش به طیفی از تحولات اجتماعی و سیاسی بزرگ‌تر پدید آمده‌ است.[2] از سوی دیگر، رضوان السید در اثر خود به نام «اسلام سیاسی معاصر، در کشاکش هویت و تجدد»، عامل اصلی تحرک سیاسی مسلمین را بروز جلوه‌ای از خودآگاهی در جامعه‌ی اسلامی می‌داند.[3] بابی سعید نیز در کتاب «هراس بنیادین، اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی» مسئله‌ی استعمار و توسعه‌ی نفوذ فرهنگ تجدد را به عنوان دلیل اصلی طرح آموزه‌ی اسلام سیاسی معرفی می‌کند.[4] این موضوع در اثر دیگری به نام «اسلام و مدرنیته»، که شامل مجموعه‌ای از مقالات است، مورد تأکید قرار گرفته و مواجهه‌ی جوامع اسلامی با مدرنیته را عامل کوشش برای صورت‌بندی گفتمانی جدید با عنوان اسلام سیاسی معرفی می‌نماید.[5] در ادامه به نحو مختصر، برخی از این دلایل مورد واکاوی قرار می‌گیرند.

به نظر سید قطب جهان در لبه‌ی پرتگاه قرار گرفته است و هیچ یک از ایدئولوژی‌های سیاسی، اعم از ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال‌سرمایه‌داری، نمی‌توانند رهبری هدایت بشر را داشته باشند. لذا تنها راه نجات بشر توسل به اسلام است.
1. نحوه‌ی مواجهه‌ی مسلمین با مدرنیته

به اعتقاد بابی سعید، نخ تسبیح غالب تحلیل‌هایی که برای تبیین تحولات جهان اسلام ارائه شده، مسئله‌ی مدرنیته و مواجهه‌ی مسلمانان با آن است. بر این اساس، مدرنیته به عنوان گفتمانی مذهب‌ستیز انگاشته شده که طبق فرآیندی طبیعی، باعث بروز واکنش‌های پیروان مذاهب شده است. در این نوع تفکر، مدرنیته عقل خودبنیاد را محور و میزان می‌داند و هیچ گونه وابستگی و اتکایی به منبع و مرجعی متافیزیکی را برنمی‌تابد. اما اندیشه‌ی اسلامی در مقابل این گونه مواضع، در هیبت یک ایدئولوژی ظاهر شده و می‌کوشد تا برای دفاع از هویت اسلامی خود، که در معرض تهاجم قرار گرفته، وارد عمل شود و از موجودیت و هویت خود به دفاع برخیزد. اما با نگاهی گذرا به تاریخچه‌ی مواجهه‌ی مدرنیته و اسلام، می‌توان واکنش‌های دیگری را نیز در میان مسلمانان شاهد بود.

برخی که می‌توان آن‌ها را روشن‌فکران متجدد نامید، بر این باورند که جامعه را گریزی از پذیرش و قبول مدرنیته و دستاوردهایش نیست. این گروه را اغلب غرب‌گرا می‌گویند. دسته‌ی دیگر کسانی‌اند که با ایده‌ی بازگشت به خویشتن خویش، معتقدند غالب مبانی و مفاهیم مدرن را می‌توان در سنت اسلام یافت. لذا می‌بایست با رجوع به ریشه‌های خود، این آموزه‌ها را فهم و استخراج نمود تا با روزآمد کردن و کاربست آن‌ها در زندگی جاری، پاسخی برای نیازهای روز ارائه کرد. این سلک از اندیشمندان را روشن‌فکران دینی گویند.

آن‌ها در ادامه کوشیدند تا با برقرار نمودن سازگاری میان سنت و مدرنیته، بخشی از چالش‌های بروزیافته را رفع و رجوع نمایند. جریان دیگر با تأکید بر سنت، با هر گونه گرایش به مدرنیته و مظاهر آن به مخالفت برخاستند. استدلال آن‌ها این بود که سنت، ریشه در آموزه‌های الهی دارد و میان آن‌ها و صورت‌بندی‌های مادی و بشری تناسبی موجود نیست. این گروه را اصطلاحاً بنیادگرا می‌گویند. ابوالعلاء مودودی در این گروه جای می‌گیرد. وی با صراحت چنین ابراز کرد که اسلام دینی فراگیر و ناسخ سایر شریعت‌هاست. او گفت اسلام رابطه‌ای با دموکراسی و لیبرالیسم ندارد و حتی مشروطه‌خواه یا ناسیونالیسم هم نیست. مسلمانان باید تصمیم بگیرند که یا طرفدار اسلام ناب باشند یا مشرک. با این وصف، گفتمان اسلام سیاسی، در دهه‌ی هفتاد میلادی، به نحو خاصی متبلور شد و توانست از گفتمان‌های رقیب پیشی بگیرد. با گسترش نفوذ مدرنیته در جهان اسلام، موج اسلام‌خواهی نیز در تقابل با این جریان فعال شد و توانست در این رویارویی، گفتمان خود را هژمونیک سازد و در بسیاری از مناطق اسلامی دست برتر را داشته باشد.

2. انحطاط و بن‌بست نخبگانی جریان‌های غیرمذهبی

غلبه و برتری گفتمان اسلام سیاسی در غالب مناطق اسلامی، به نوعی شکست و به بن‌بست رسیدن نخبگان غیرمذهبی بود. تلاش آن‌ها برای ایجاد هماهنگی میان خود و مدرنیته نهایتاً موجب گسترش وابستگی آن‌ها به جهان غرب شد. این فرآیند در دوره‌ی استعمار قدیم به صورت‌بندی اشکال نوین تغییر یافت. به عبارت دیگر، استعمار قدیم جای خود را به استعمار فرهنگی داد. نیکی کدی در این خصوص معتقد است که ظهور اسلام‌گرایی ناشی از ناتوانی نخبگان سکولار و ملی‌گرا بوده است.[6]

3. نبود مشارکت سیاسی

دسته‌ای دیگر از صاحب‌نظران درباره‌ی علت ظهور و بروز جریان اسلام‌خواهی و حضور فعال اسلام در ساحت سیاست و اجتماع، بر عامل مشارکت سیاسی توجه نموده‌اند. به اعتقاد آن‌ها، بعد از دوره‌ی استعمار قدیم، غالب حکومت‌هایی که روی کار آمدند، همچنان استبدادی بودند. به نظر گیل سنان، این مسئله در سه عامل ریشه داشت: «اول ماهیت شخص‌گرایانه‌ی رژیم‌های جدید، دوم گسترش روش‌های انضباطی مدنی و نظامی، سوم اختلاف میان ایدئولوژی‌های ملی‌گرا و نابرابری‌های اجتماعی و وابستگی خارجی از سوی دیگر.»[7]

در این شرایط، مسجد جایگاه ویژه‌ای یافت، زیرا تحت سلطه‌ی قدرت حکومت قرار نداشت. این عامل سبب شد تا واژگان مذهبی، معانی سیاسی به خود گیرند. بدین ترتیب، اسلام سیاسی از دل مسجد بیرون آمد و مردم عادی را به انقلابیونی مبدل ساخت که مفاهیم سیاسی را مذهبی نمودند و مفاهیم مذهبی را سیاسی کردند و مفاهیم مذهبی دیگری همچون جهاد و شهادت، این فرآیند را تسریع نمود و باعث شد مسیری سیاسی از مذهب ارائه گردد.

4. بحران در طبقات متوسط اجتماعی

برخی دیگر از اندیشمندان ساحت اندیشه‌ی سیاسی، یکی از عوامل مهم بروز اسلام سیاسی را پیدایش بحران در ساختار اجتماعی، خصوصاً تنش‌های موجود در میان طبقه‌ی متوسط اجتماع می‌دانند.[8] بر این اساس، نقش اصلی مبارزه با استعمار بر عهده‌ی طبقه‌ی متوسط بود، اما پس از پیروزی و کسب استقلال، گروه‌های دیگر مسلط شدند. این گروه برای رفع ناکامی خود و استیفای حقوقش با مذهبیون و به ویژه روحانیون ائتلاف نمود. آن‌ها نیز نسخه‌ای جدید از اسلام، مطابق خواست و گرایش طبقه‌ی حامی خود، ارائه کردند. لذا با این نگاه، اسلام سیاسی نوعی ایدئولوژی برای تحقق خواست‌ها و علایق گروه‌های ناراضی بود.

5. نقش درآمدهای نفتی در توسعه‌ی نامتوازن اقتصادی

اگر در تحلیل‌های سیاسی، عامل اقتصاد نیز مؤلفه‌ای مهم باشد، در اینجا نیز برخی با پیش کشیدن آن، بر این عامل تأکید داشته‌اند. برخی معتقدند غالب کشورهایی که شاهد بروز و ظهور اسلام سیاسی در آن‌ها هستیم کشورهایی نفت‌خیز و با درآمد سرشار نفتی بوده و هستند. به زعم این دسته از صاحب‌نظران، با رشد اقتصادی، پیوندهای اجتماعی نیز سست شد یا از بین رفت. در اثر رشد درآمدهای نفتی و گسترش شهرنشینی و اجرای برنامه‌های شتابان توسعه‌ی اقتصادی، علاوه بر واردات کالا، فرهنگ غربی نیز وارد شد. اما با کاهش درآمدها و ناکام ماندن برنامه‌های توسعه‌‌ای شتابان، تنش در فرآیند تحقق آمال و ایده‌آل‌های گروه‌های اجتماعی بروز کرد. گروه‌های مذهبی ناراضی با پوشش دادن سایر گروه‌های ناراضی، تفسیری مذهبی و انقلابی از مطالبات فزاینده‌ی اقتصادی این گروه‌ها ارائه نمودند. بنابراین می‌توان یکی از دلایل مهم بروز و ظهور اسلام سیاسی را نقش شاخص‌های اقتصادی در این فرآیند دانست. به عبارت دیگر، اسلام سیاسی حاصل واکنش به ناهنجاری‌ اجتماعی بود که در پی ساختن صورت‌بندی نوینی از سیاست، اجتماع و اقتصاد بود. مایکل فیشر در این خصوص می‌گوید: هجوم افراد و دسته‌های روستایی به سوی خرده‌پرولتاریا و خرده‌بورژوازی شهری، که به طور فزاینده سیاسی می‌شدند، علت خیزش اسلام‌گرایی است.[9]

فرازی از اندیشه‌های سه اندیشمند

پیش‌نیاز فهم مفهوم اسلام سیاسی، درک اندیشه‌ها و آموزه‌های متفکرین عمده و اثرگذار آن است. البته باید در نظر داشت که جنبش‌هایی که بر مبنای اندیشه‌های متفکرین شکل می‌گیرند، در بسیاری از مواقع، مستقل از منظور متفکرین خود عمل می‌کنند. لذا باید در تحلیل‌هایی که از اندیشمندان، جنبش‌ها و حرکت‌هایی که برخاسته از اندیشه‌های آن‌هاست، این موضوع را در نظر داشت. برای خودداری از بروز پیش‌داوری، ذکر این نکته ضروری است که طرح نام سه تن از پیشگامان اسلام سیاسی در اینجا بر مبنای تقدم و تأخر زمانی است.

1. سید قطب

سید قطب نویسنده، روزنامه‌نگار، منتقد و ادیب مصری بود که بعدها با بر عهده گرفتن رهبری معنوی اخوان‌المسلمین مصر و طرح اندیشه‌های جدید، به عنوان یکی از رهبران اسلام سیاسی مطرح شد. وی چندین بار در زمان حکومت جمال عبدالناصر دستگیر شد و نهایتاً طی محاکمه‌ای کوتاه در سال 1969 به دار آویخته شد. بسیاری از محققین مهم‌ترین اثر وی را کتاب «معالم فی الطریق» یا «نشانه‌های راه» می‌دانند. در بخش‌های ابتدایی این کتاب، اوضاع جهان اسلام و تمدن غرب توصیف شده است.

به نظر وی، جهان در لبه‌ی پرتگاه قرار گرفته است و هیچ یک از ایدئولوژی‌های سیاسی، اعم از ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال‌سرمایه‌داری نمی‌توانند رهبری هدایت بشر را داشته باشند. لذا تنها راه نجات بشر توسل به اسلام است: «هم ایدئولوژی‌های فردگرا و هم جمع‌گرا، هر دو شکست خورده‌اند. اکنون نوبت اسلام رسیده است و فرصتی برای امت اسلامی است که نقش خود را ایفا کند.»[10]

با عنایت به این فراز از اندیشه‌ی سید قطب، می‌توان گفت وی، هم به تحلیل وضعیت جهان می‌پردازد و هم می‌خواهد راهنمای عمل باشد. به همین دلیل است که عنوان کتاب خود را «معالم فی الطریق» (نشانه‌های راه) انتخاب نموده است. وی برای توصیف وضعیت جهان معاصر خود، از واژه‌ی قرآنی جاهلیت استفاده می‌کند و بر پایه‌ی آن، جوامع را به دو دسته‌ی جوامع جاهلی و اسلامی تقسیم می‌کند. وی در تعریف این واژه می‌گوید: «هر جامعه‌ای مسلمان نباشد جاهلی است. به همین ترتیب، جامعه‌ای که در آن چیزی جز خدا مورد پرستش قرار گیرد، جاهلی است.»[11] وی در ادامه، به دلیل جاهلی بودن این جوامع می‌پردازد. وی اولین نوع جوامع جاهلی را جوامع کمونیستی معرفی می‌کند. در این جامعه خدا انکار می‌شود و حزب مورد ستایش قرار می‌گیرد.

در گام بعدی، وی از جوامع یهودی و مسیحی نام می‌برد. البته وی برخی جوامع اسلامی را که عنوان اسلامی دارند نیز جاهلی می‌داند: «برخی از جوامعی که خود را اسلامی قلمداد می‌کنند نیز باید خود را جاهلی بدانند؛ زیرا در عمل، نه تنها به ستایش خدا نمی‌پردازند، بلکه به حاکمیت غیر خدا معتقدند و تقریباً تمامی اصول موجودیت خود را از آن می‌گیرند.»[12]

سید قطب اسلام را دین کاملی می‌داند که نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای همه‌ی بشر می‌تواند راه نجات باشد. وی سپس برنامه‌ی خود برای از بین بردن جوامع جاهلی و بر پا کردن جوامع اسلامی را تشریح می‌کند: «ما باید به قرآن برگردیم، آن را به کار برده و تعالیمش را به مرحله‌ی عمل درآوریم... سپس نفوذ و تأثیر جاهلیت را از روح خود بزداییم.»[13] بنابراین نخستین وظیفه‌ی انقلاب، رهایی از مفاهیم و علایق جامعه‌ی جاهلیت است که باید از رأس تا پایه تداوم داشته باشد. مرحله‌ی بعد، بازگشت به اسلام است.

پس از طرح این مباحث، سید قطب یکی از مفاهیم کانونی و مهم اندیشه‌ی خود، یعنی جهاد فی سبیل الله را مطرح می‌کند. طرح این آموزه باعث شد تا وی در قامت یک مبارز متجلی شود. شاید یکی از دلایل اعدام وی همین باشد. «برقراری حکومت خداوند بر روی زمین، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب، تنها از طریق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. آن‌هایی که قدرت خدایی را در زمین غصب کرده‌اند و بندگان خدا را به ستایش‌کنندگان خود تبدیل کرده‌اند تنها از طریق حرف و سخن از کار برکنار نخواهند شد، زیرا در غیر این صورت، وظیفه‌ی پیامبران بسیار آسان‌تر انجام می‌گرفت.»[14]

سید قطب مسلمانان و جوامع اسلامی را به جهادی فراگیر با دنیای جاهلی دعوت نمود و بر این باور بود که کار دنیا فقط با جهاد راست گردد. البته باید در نظر داشت که جهاد مد نظر وی با خشونت استالینی متفاوت بود. لو آی.م صفی در این باره می‌گوید: «سید قطب با وجود دارا بودن عقاید انقلابی، کاربرد خشونت برای تغییر نظام اجتماعی را رد می‌کرد: دولت اسلامی در میان مردمی می‌تواند مستقر شود که تحت تعالیم اسلام آموزش دیده باشند و به طور خودانگیخته این تعالیم را در زندگی‌شان اجرا کنند. به اعتقاد او، کاربرد خشونت برای سرنگونی نخبگان حاکم و گماردن نخبگان اسلامی به جای آن‌ها یک اشتباه و خطای استراتژیک بزرگ است، زیرا اسلام را نمی‌توان توسط دولت بر مردم تحمیل کرد، بدان علت که اسلام در درجه‌ی اول یک سیستم عقیدتی است و سپس نظامی اجتماعی و سیاسی.»[15]

لذا سید قطب با تأکید بر مبارزه با نفس و گرایش به ایمان اصیل، خشونت را تنها راه نمی‌داند، زیرا جامعه‌ی جاهلی را با مبارزه و جهاد با نفس می‌توان از بین برد، نه خشونت.

سید قطب اسلام را دین کاملی می‌داند که نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای همه‌ی بشر می‌تواند راه نجات باشد. وی سپس برنامه‌ی خود برای از بین بردن جوامع جاهلی و بر پا کردن جوامع اسلامی را تشریح می‌کند.
2. ابوالعلاء مودودی

از متفکرین بزرگ شبه‌قاره‌ی هند ابوالعلاء مودودی است. او متولد 1903م. در حیدرآباد هند است و در نهضت علیه استعمار انگلیس، حضوری فعال داشت. او در سال 1940م، سازمان جماعت اسلامی را تأسیس کرد. مهم‌ترین اثر وی «اصطلاحات چهارگانه در قرآن» است. به اعتقاد وی، چهار واژه‌ی «الله»، «الرب»، «العباده» و «الذین» در قرون بعد از زمانه‌ی پیامبر، همانند عصر حضور پیامبر، درک نشده است. بنابراین مودودی ریشه‌یابی این چهار مفهوم را وجهه‌ی همت خود قرار می‌دهد، زیرا معتقد است یکی از مهم‌ترین علل عقب‌ماندگی مسلمانان عدم فهم درست پیام قرآن است و لذا چنانچه این مهم محقق شود، جامعه‌ی اسلامی نیز ساخته خواهد شد.

در منظومه‌ی فکری مودودی، حاکمیت از آنِ خداست و قانون مشروع نیز قانونی است که مبتنی بر کتاب خدا و شریعت الهی باشد. به اعتقاد مودودی، عبادت در قرآن معنایی بسیار فراتر از آنچه از آن استنباط می‌شود دارد. گاه عبادت در معنای مناسک مذهبی معنا می‌شود، در حالی که در اصل، به معنای عبودیت و اطاعت خداوند است.[16] مودودی در مورد واژه‌ی رب نیز می‌گوید این واژه به معنای اعمال حاکمیت است. از آنجا که حاکمیت از آن خداست، در جوامعی که حاکمیت الهی اعمال گردد، جامعه اسلامی است و در غیر این صورت، جامعه از نوع جاهلی است. لذا این موضوع شاخصی برای تشخیص جوامع از یکدیگر است. جامعه‌ی اسلامی بر چند اصل استوار است: اعتقاد به حاکمیت الهی، مشروعیت اقتدار پیامبر، اعتقاد به خلیفه‌‌اللهی پیامبر و تأکید بر اصل شورا.[17]

3. امام خمینی

سید روح‌الله موسوی خمینی، به عنوان بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و تئوری‌پرداز ایده‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه، مهم‌ترین اندیشمند سیاسی حوزه‌ی تمدنی ایران و خاورمیانه است که تأثیرات اندیشه‌ای و عملی گسترده‌ای بر دنیای اسلام داشته است و منبع الهام کثیری از جنبش‌های جهان اسلام بوده است. به اعتقاد ایشان، دین اسلام برنامه‌ای جامع و کامل است که همه‌ی ابعاد وجودی انسان را در بر می‌گیرد. ایشان در این خصوص معتقدند: این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اینکه گفته شود اسلام با سیاست چه کار دارد، جنگ با اسلام است.[18]

ایشان برای اثبات این نکته، به تبیین دلایل عقلی و نقلی، از جمله دوران صدر اسلام و سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می‌کنند و وجود بُعد سیاسی در اسلام را تأکید و تأیید می‌کنند. سپس به معرفی سه نوع سیاست می‌پردازند: سیاست شیطانی، سیاست حیوانی و سیاست اسلامی.[19] در دیدگاه ایشان، مبنای سیاست شیطانی، نگرش مادی و منفعت‌طلبانه است که در آن، برای رسیدن به مقصود، هر گونه حیله و فریب رواست. اما سیاست حیوانی آن است که همچنان غایت آن مادی است، اما در عمل از حیله و نیرنگ دور است. در نهایت سیاست اسلامی، علاوه بر شمولیت بُعد مادی، به نحو توأمان، دارای بُعد معنوی و الهی نیز هست. لذا تلاش دارد تا سعادت دنیوی و اخروی انسان را تأمین نماید.[20]

در دیدگاه امام خمینی، مبنای سیاست شیطانی، نگرش مادی و منفعت‌طلبانه است که در آن برای رسیدن به مقصود، هر گونه حیله و فریب رواست. اما سیاست حیوانی آن است که همچنان غایت آن مادی است، اما در عمل از حیله و نیرنگ دور است. در نهایت سیاست اسلامی، علاوه بر شمولیت بُعد مادی، به نحو توأمان، دارای بُعد معنوی و الهی نیز هست.
ایشان با این تقسیم‌بندی، به نقد و ارزیابی حکومت‌های رایج می‌پردازد. امام خمینی بر این اساس، نظام‌های لیبرال موجود را در بهترین حالت، از نوع سیاست حیوانی می‌دانند که با لفاظی و به نام مردم، بر مردم حکومت می‌کنند. ایشان پس از بحث در حوزه‌ی سلبی، وارد حوزه‌ی ایجابی شده و به معرفی نظام سیاسی اسلامی می‌پردازند. در این نظام سیاسی، غالب مناسک اسلامی را که قبلاً فردی و غیرسیاسی انگاشته می‌شدند سیاسی می‌دانند؛ از جمله نماز جمعه که آن را عملی عبادی‌سیاسی می‌دانند.

همچنین امام (رحمت الله علیه) قائل به قرائتی سیاسی از مسجد بودند که علاوه بر محل انجام عبادت، کانون و مرکز سیاست است. «در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حضرت امیر (علیه السلام) مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. مطالب مربوط به جنگ‌ها و مربوط به سیاست مدن، شالوده‌اش در مسجد ریخته می‌شده است.»[21]

تحقق این ایده در انقلاب اسلامی به وضوح قابل مشاهده است. در زمان مبارزات انقلاب اسلامی، مسجد اصلی‌ترین رکن و کانون مبارزات بود. همچنین ایشان تأکید ویژه‌ای بر جهاد و مبارزه دارند و قیام در راه خدا را سنتی الهی و امری دینی و شرعی می‌دانند و ترک آن را ترک واجبی از واجبات تلقی می‌کنند. یکی دیگر از مبانی مهم اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی، امکان تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت است و ایده‌ی تعطیلی باب سیاست در دوره‌ی غیبت را رد می‌کنند. بر این اساس، ایشان معتقدند که ولایت فقیه برای مسلمین هدیه‌ای الهی است که خدا به آن‌ها ارزانی داشته است.[22] به طور خلاصه، مفروضات اساسی اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی را در چند محور می‌توان ذکر کرد:

1. اسلام دینی سیاسی است و تفکیک دین از سیاست بی‌معناست. وجود آموزه‌هایی مثل عدالت‌طلبی، صلح‌خواهی، جهاد با ظالمین و مستکبرین، مبارزه با فقر و... شواهدی بر این مدعاست.

2. اسلام بر تأسیس حکومت تأکید دارد. سیره‌ی پیامبر اسلام و حضرت امیر مؤید این نکته است.

3. برقراری حکومت اسلامی منحصر به معصومین (علیه السلام) نیست، بلکه جامعه‌ی اسلامی می‌تواند با تکیه بر قوانین شرع مقدس، در راستای نظام‌سازی و حاکمیت و اجرای قوانین الهی و برای سعادت انسان‌ها، حرکت کند و ارائه‌ی طریق نماید.(مجید میری؛ عضو تحریریه برهان /ابرهان)

منابع:

[1]- جان اسپوزیتو، ‏‫جنبش‌های اسلامی معاصر (اسلام و دموکراسی)، ترجمه‌ی شجاع احمدوند، ‏‫تهران، نشر نی‏‫، ‏‫1389، ص 22.
[2]- هرایر دکمجیان، جنبش‌های اسلامی در جهان عرب، ترجمه‌ی حمید احمدی، چاپ سوم، 1379، سازمان انتشارات کیهان، ص 15.
[3]- السید رضوان، اسلام سیاسی معاصر: در کشاکش هویت و تجدد، ترجمه‌ی مجید مرادی، تهران، 1383، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ص 19
[4]- بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی، ترجمه‌ی غلامرضا جمشیدی‌ها و موسی عنبری، 1379، انتشارات دانشگاه تهران، ص 25.
[5]- جان کوپر، رونلد نیتلر و دیگران، اسلام و مدرنیته، ترجمه‌‌ی سودابه کریمی، تهران، 1380، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ص 92.
[6]- نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، ص 78.
[7]- بابی سعید، همان.
[8]- فرد هالیدی و حمزه علوی، دولت و ایدئولوژی در خاورمیانه و پاکستان، بهروز شیدا، 1367، ص 17.
[9]- ای‍ران‌ از م‍ب‍اح‍ث‍ات‌ م‍ذه‍ب‍ی‌ ت‍ا ان‍ق‍لاب، م‍ای‍ک‍ل‌ ف‍ی‍ش‍ر، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ح‍س‍ی‍ن‌ م‍طی‍ع‍ی‌ ام‍ی‍ن، ت‍ه‍ران، م‍رک‍ز ب‍ازش‍ن‍اس‍ی‌ اس‍لام‌ و ای‍ران‌ (ب‍از)، 1383، ص 129.
[10]- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون: جنبش‌های نوین اسلامی در مصر، 1366، ترجمه‌ی حمید احمدی، تهران، انتشارات کیهان، ص 43.
[11]- همان، ص 45.
[12]- همان، ص 47.
[13]- همان، ص 54.
[14]- همان، ص 56.
[15]- لو آی.م صفی، چالش مدرنیته: جهان عرب در جست‌وجوی اصالت، 1380، ترجمه‌ی احمد موثقی، تهران، نشر دادگستر، ص 175.
[16]- ژیل کوپل، ص 50.
[17]- همان، 28.
[18]- صحیفه‌ی امام، 1385، ج 4، ص 20.
[19]- محمدحسین جمشیدی، اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی، تهران، پژوهشکده‌ی امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1384، ص 212.
[20]- صحیفه‌ی امام، 1385، ج 21، ص 405.
[21]- همان، ص 32.
[22]- همان.



:: موضوعات مرتبط: اسلام شناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1095
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : یک شنبه 9 شهريور 1393
بسم الله الرحمن الرحیم

شبهه معنی لغت اسلام در قرآن

اعتقاد بهاییان و استدلالات آنها بر قرآن:
ـ معنی اسلام 
به خاطر سه آیه ذیل در قرآن :
« دین حقیقی نزد خداوند ، اسلام است » 
إنَّ الدِّینَ عنِدَ اللّهِ الإِسلَامُ ( 19 ) آل عمران 3 
« هر كس از دینی بجز اسلام تبعیت كند آن دیانت هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در دنیای بعد او در بین زیانكاران خواهد بود . » 
وَ مَن یبتَغِ غَیرَ الإِسلاَمِ دِینًا فَلَن یقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الاخِرَهِ مِنَ الخَاسِرِینَ ( 85) آل عمران 3
« الیوم من دین شما را برایتان كامل كرده ام و حد نعمتها را بر شما تمام نموده ام و رضایت من در این است كه اسلام دین شما باشد . » 
الیوم أََكمَلتُ لَكُم دینكم و أتمَمتُ عَلَیكُم نعمَتِی وَ رَضیتُ لَكُمُ الإِسلاَمَ دینًا ( 3 ) مائده 5 
( بر اساس آیات فوق ) مسلمانان چنین تلقی می كنند كه دیانت قرآن باید آخرین دین باشد اصول دیانت بهائی این موضوع را روشن می نماید و نشان می دهد كه اینچنین نیست . معنی « اسلام » تسلیم كردن اراده خود به اراده خداوند است كه از طریق آخرین پیامبر او بیان می شود . بنابراین در زمان حضرت محمد كسانی كه خود را تسلیم اراده آخرین مظهر اراده الهی از طریق قرآن نمودند مسلمان نامیده شدند . اما قرآن در استفاده و كاربرد لغات اسلام و مسلم به اینجا محدود یا متوقف نشده است . برای مثال نوح یك مسلم نامیده شده است ( یونس : 72 و 71 : 10) ابراهیم، یعقوب و فرزندانشان نیز « مسلمون » نامیده شده اند ( بقره : 131-133 : 2 ) همینطور موسی و پیروانش « مسلمین » خطاب شده اند ( یونس 10-83) و (7-125 ) ، و بالاخره حواریون حضرت مسیح نیز « مسلمون » نامیده شده اند كه نصّ آن در اینجا می آید : « و هنگامی كه به حواریون مسیح نازل كردم كه : به من فرستاده من ایمان بیاورید . آنها گفتند : ما مومن شدیم و تو شاهد می گیریم كه ما مسلم ( تسلیم امر تو هستیم . » 
و اذ أوحَیت ُ إلی الحَوَاریینَ أن آمنُِوا بی وَ بِرَسُولی قَالُوَا آمَنَّا وَ اشهَد بأنَّنَا مُسلِمُون ( 111) مائده 5 بنابراین ما می بینیم كه منظور موسس قرآن از كلمه « اسلام » یك مفهوم كلی از دیانت الهی اعم از گذشته ، حال و آینده بوده است . چنین دین عمومی البته تنها دیانت حقیقی است كه به وسیله خداوند پذیرفته می شود چنانكه آیات قبل شاهد آن بود. حال مفهوم حقیقی و جامع اسلام در دیانت بهائی بیان شده است . بنابراین یك مسلمان واقعی این آیات را كه در تعریف مفهوم اسلام است به عنوان یك وسیله و نه مانعی در جستجوی حقیقت تلقی می كند

تفسیر آیات فوق از دیدگاه مسلمین(منبع تفسیر المیزان-علامه طباطبایی(رحمه)
در تفسیر آیه فوق الذکر(آل عمران 19)باید گفت:دین در نزد خداوند سبحان یکی است.و اختلافی در آن نیست و بندگان خود را هم امر نکرده مگر به پیروی از همان یک دین.و بر انبیا هیچ کتابی نازل نکرده مگر درباره همان یک دین.و آن عبارت است از اسلام یعنی تسلیم حق شدن.و بعبارتی دیگر آن دین واحد عبارت است از تسلیم شدن در برابر بیانی که از مقام ربوبی در مورد عقاید و اعمال صادر میگردد.و هر چند در شرایع رسولان و انبیا او از نظر مقدار و کیفیت مختلف است اما از نظر حقیقت چیزی به جز همان امر واحد نیست و اختلافی که در شرایع است از نظر کمال و نقص است.نه اینکه اختلاف ذاتی بین آنها باشد.پس دین همین اطاعتی است که خدا از بندگان میخواهد.بهاییان این عقیده را میپذیرند ولی در عین قبول آن در آن اختلافاتی میکنند و تنها انگیزه آنها حس و غرور و ستمگری اشان است و هیچ عذری جز تفسیر به نفع ندارند.آنها میگویند که تمامی ادیان اسلام بوده و تمامی پیروان ،خود را مسلم میخواندند.اگر این مطلب را بررسی کنیم میبینیم که هیچ امتی قبل از اسلام خود را مسلمان نمینامیدند.در قرآن هم پیروان موسی را بنی اسراییل و یهودی و پیروان عیسی را نصرانی و مسیحی مینامد و نه مسلمان یا مسلم.لفظ مسلم در چند آیه خاص راجع به افراد خاص مثل ابراهیم و موسی و حواریون به کار رفته که همگی به معنی تسلیم به امر خدا میباشد و نه معتقد به اسلام محمد.که اگر اینطور بود آنها خود را امةالمسلم مینامیدند و نه مسلم.(لطفا بیانیدیشید)در تفسیر بعدی راجع به این مطلب بحث میکنیم

یک اشکال بزرگ:

همین سه آیه ذکر شده توسط بهاییان که میگویند مسلمانان بر این آیات دلالت میکنند و میگویند دین در نزد خدا اسلام است را خوب بخوانیم.(دین حقیقی نزد خداوند ، اسلام است 
إنَّ الدِّینَ عنِدَ اللّهِ الإِسلَامُ ( 19 ) آل عمران )یا در آیه بعدی(هر كس از دینی بجز اسلام تبعیت كند آن دیانت هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در دنیای بعد او در بین زیانكاران خواهد بود . » 
وَ مَن یبتَغِ غَیرَ الإِسلاَمِ دِینًا فَلَن یقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الاخِرَهِ مِنَ الخَاسِرِینَ ( 85) آل عمران 3) و یا آیه ای دیگر(الیوم من دین شما را برایتان كامل كرده ام و حد نعمتها را بر شما تمام نموده ام و رضایت من در این است كه اسلام دین شما باشد . » 
الیوم أََكمَلتُ لَكُم دینكم و أتمَمتُ عَلَیكُم نعمَتِی وَ رَضیتُ لَكُمُ الإِسلاَمَ دینًا ( 3 ) مائده )
میبینیم که بهاییان میگویند که در برابر این آیات که مسلمانان به آن استدلال میکنند آیاتی مبنی این وجود دارد که تمامی ادیان همان اسلام بوده.در ادعاهایشان میخوانیم: مسلمانان چنین تلقی می كنند كه دیانت قرآن باید آخرین دین باشد اصول دیانت بهائی این موضوع را روشن می نماید و نشان می دهد كه اینچنین نیست . معنی « اسلام » تسلیم كردن اراده خود به اراده خداوند است كه از طریق آخرین پیامبر او بیان می شود . بنابراین در زمان حضرت محمد كسانی كه خود را تسلیم اراده آخرین مظهر اراده الهی از طریق قرآن نمودند مسلمان نامیده شدند . اما قرآن در استفاده و كاربرد لغات اسلام و مسلم به اینجا محدود یا متوقف نشده است . برای مثال نوح یك مسلم نامیده شده است ( یونس : 72 و 71 : 10) ابراهیم، یعقوب و فرزندانشان نیز « مسلمون » نامیده شده اند ( بقره : 131-133 : 2 ) همینطور موسی و پیروانش « مسلمین » خطاب شده اند ( یونس 10-83) و (7-125 ) ، و بالاخره حواریون حضرت مسیح نیز « مسلمون » نامیده شده اند كه نصّ آن در اینجا می آید : « و هنگامی كه به حواریون مسیح نازل كردم كه : به من فرستاده من ایمان بیاورید . آنها گفتند : ما مومن شدیم و تو شاهد می گیریم كه ما مسلم ( تسلیم امر تو هستیم)...این ادعاها را بنگرید و با آن سه آیه اول مقایسه کنید.آن سه آیه اول به همراه اسلام کلمه دین آمده است.در هر سه آیه همینطوراست.یعنی دین اسلام.ولی در آیاتی که آنها دلیل میدانند را ببینید.اسلام هیچ گاه همراه دین نیامده و تنها نوح و موسی و ابراهیم و اسماعیل و حواریون و .....خود را مسلم و مسلمون خوانده اند و نه دین اسلام.که اگر اینطور بود و تمامی ادیان معنی اسلام و تسلیم امر خدا را میدادند و هر دینی به نوعی اسلام به خداست چرا خدا در این آیه میفرماید هیچ دینی جز اسلام قبول نیست؟؟اگر بخواهیم تعریف بهاییان از دین را بپذیریم باید به این نتیجه برسیم که ۲ گروه انسان وجود دارد.گروه ۱ مشرکان و کافران و گروه دوم  مسلمین و تسلیمان به امر حق که شامل مسیحیان و موسویان و ابراهیمیان و محمدیان و...است.چون اساسا همه ادیان یکی است و همه تسلیم امر خدا در زمان خود بودند.پس شان نزول این آیه چیست؟چرا خدا میفرماید دینی جز اسلام قبول نیست؟اگر همه ادیان اسلام است که خوب ما میدانیم نباید جزو مشرکان باشیم.بالاخره باید جزو مسلمین و همان تسلیمان حق به یکی از ادیان باشیم.چرا خدا این آیه را نازل کرده؟با اندکی تامل میبینیم که منظور خدا در این آیه و مخاطبش بی دینان نیست.چون لحن حرف زدن خدا با بی دینان اساسا متفاوت است.مخاطب در این آیه قطعا اهل کتابند.در ضمن اگر قرآن از خداست و خدا عالم به آینده آیا نمی دانسته که قرار است بها ادعای نبوت کند و این آیه برای مسلمانان ایجاد شبهه کند؟اگر قرار بود دینی بعد از اسلام بیاید این چطور سخنی بود؟آیا بی جا و بی دلیل نیست؟(قضاوت با شماست،بازی با کلمات از ابداعات نوین بهاییان،برای دفاع از بنیان نادرستشان است)

قرآن بارها ذکر میکند که خدا از ادیان ما سبق برای تو ای پیامبر پیمان گرفته و آنها نام تو را نزد خود در کتبشان میابند(به هجرت یهودیان به یثرب و خیبر سالها قبل از بعثت و انتظار ظهور موعودشان دقت کنید)

پس خدا همیشه راه را برای پیامبر بعدی در ادیان باز میگذاشته.پس ادعای بهاییان مبنی بر اینکه تمامی ادیان در زمان خود به خاتمیت معرفی میشدند و یا توهم متدینین به آن باعث این امر شده بود کذب محض است.

در ضمن نگاهی به حکم ارتداد و حد آن در اسلام میتواند جالب باشد.کدام دین است که در بطن خود حکم ارتداد داشته باشد؟یعنی با قطعیت بگوید برگشته از این دین کافر و خونش مباح است؟اگر دین اسلام آسمانی است و خدای محمد بها را فرستاده پس باید گفت خدا یا فراموشی داشته و یا تناقض گویی دارد.چرا اسلام که دین خدایی است هیچ راهی برای خروج از خودش برای پیروانش باقی نگذاشته؟چرا همه راه ها بسته است؟؟؟

قال علی(ع):خدا از انبیا گذشته پیمان گرفت تا
به امت های خود بعثت و صفت رسول اکرم را خبر دهند و بشارت به آمدنش دهند و امت ها را فرمان دهند که تصدیق او کنند.مجمع البیان(این همان علی ابن ابی طالبی است که بهاییان داعیه شناخت و حب او را دارند.اما تا جایی او و دیگران را دوست میدارند که حرفی در رد ادعاهای آنان نزده باشند.جالب اینجاست ک این حرف ها و اعتقادات به ختم الرسل از ابتدای اسلام و جز ارکان اسلام بوده و از خارج به آن اضافه نشده است.چیزی که در هیچ دین دیگری یافت نمی شود.بهاییت اصولی را در دین سازی باز کرد که قابل قیاس با هیچ دینی قبل از خود نیست.عقاید بهاییت منکر تمامی ادیان آسمانی در زمینه هایی چون معاد و روز قیامت است و اصولی تازه با تفاسیری جالب و ظاهرا منطقی بیان میدارد.)

در نقد تفسیر بهاییان از آیه ای از سوره  یونس 71-72مبنی بر(گفته بهاییان:اما قرآن در استفاده و كاربرد لغات اسلام و مسلم به اینجا محدود یا متوقف نشده است . برای مثال نوح یك مسلم نامیده شده است)باید گفت:این مسلم یعنی کسانی که کار خود را در اختیار خدا قرار داده و تسلیم اراده او شدند.و نوح به امت خود این  موضوع را به این سبب بیان نموده که من شما را به خدا دعوت میکنم.حال اگر شما دعوت مرا بپذیرید یا نپذیرید،برای من تفاوتی ندارد و اجر من مربوط به خداست چون من مسلمم(به معنای تسلیم امر خدا و نه نه اینکه من امت محمدم).(معنی المسلم(تسلیم) و امةالمسلم(امةتسیلم شده که تنها پیروان محمد به آن معروفند) در قرآن متفاوت است و بهاییان از این تفاوت به نحو احسن به نفع خویش بهره برداری میکنند)

حال که معنی اسلام مشخص است،این سوال پیش می آید،
که ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و نوح و حواریون ووو....چگونه در هنگامیکه مورد قبول خدا بودند از خدا اولین و ابتدایی ترین مراتب عبودیت را درخواست میکردند و میگفتند ما را مسلم خویش قرار ده؟آیا ایشان به مرتبه اسلام رسیده بودند؟آیا منظورشان این بوده که خداوند اسلام را برایشان باقی بدارد و  ازآن اطلاع داشتند؟باید گفت اصلا درخواست اسلام معنا ندارد.برای اینکه اسلامی که معنایش گذشت از امور  اختیاری هر کسی است.و این اسلامی که آنها درخواست کرده اند و یا به آن معترفند،غیر اسلام متداول  و غیر آن معنایی است که از این لفظ به ذهن ما تبادر میکند.این برای یک عرب زبان بخوبی قابل تشخیص است.
و این معنا هر چند که مانند معنای اولی که برای اسلام کردیم اختیار تسلیم آدمی است،یعنی اگر بخواهد میتواند با تمامی وجود تسلیم اراده خداوندی گردد.الی اینکه وقتی این اسلام با وضع اسلام عادی و حال قلب متعارف او سنجیده گردد امری غیر اختیاری میشود.یعنی رسیدن به آن امری غیر ممکن میشود.مانند سایر مقامات ولایت و مراحل عالیه و سایر معارج کمال که از حال و طاقت انسان متعارف و متوسط الحال بعید است.چون مقدمات آن دشوار است.پس نوح هم همین اسلام را میخواسته.نه اینکه جز امتی باشد که هنوز بوجود نیامده است.
تمامی پیروان دین الهی،مسلم و همگی متدینین به ادیان آسمانی مسلم اند.ولی تنها پیروان محمد ابن عبدالله به عنوان امةالاسلام و دینشان دین اسلام نامیده میشود و بس.
و در آخر به این کلام وحی که بهاییان آن را نادیده میگیرند اشاره میکنیم که میفرماید
قال الله تعالی:لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه
برای این قرآن دستور باطل کننده(منسوخ کننده)نخواهد آمد،نه از کتبی که پیش از آن بوده و نه از بعد از آن نمی آید.
قضاوت با شماست
والسلام



:: موضوعات مرتبط: اسلام شناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : موعظه
ت : یک شنبه 9 شهريور 1393
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentAvator->
<-CommentAuthor-> در تاریخ : <-CommentDate-> - - گفته است :
<-CommentContent->

<-CommentPage->

(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');