گاهي با آيه پنجم سوره احقاف، استدلال ميشود كه درخواست حاجت از غير خدا ممنوع است زيرا آنها از خواسته ما بيخبرند. اينك متن آيه و ترجمه آن:
{وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ} (احقاف: 5)
چه كسي گمراهتر است از آن كس كه معبودي غير خدا را ميخواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نميگويد و از خواندن آنها (كاملاً) بيخبر است؟! (و صداي آنها را هيچ نميشنود).
پاسخ:
يكي از انواع تفسير به رأي اين است كه آياتي را كه درباره مشركان وارد شده درباره مسلمانان تفسير كنيم. آيه يادشده مربوط به مشركان است كه معتقد به خدايي بتهاي خود بودهاند و آنها را خدايان كوچك پنداشته و تصوّر ميكردند كه كارهاي خداي بزرگ در دست آنهاست و قرآن به اين حقيقت اشاره ميكند:
{وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ…} (زمر: ۸)
و براي خداوند همتاياني قرار ميدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد….
و در آيه ديگر مقام بتها را در نزد مشركان چنين توصيف ميكند:
{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ} (بقره: ۱۶۵)
برخي از مردم همانندهايي براي خدا برميگزينند و مانند خدا به آنها عشق ميورزند.
بنابراين بتها را امثال خدا و همانند او ميپنداشتند و حتي در جنگها همراه خود ميبردند تا آنها را كمك كنند و قرآن به اين حقيقت اشاره ميكند: {وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ}؛ «به جز خدا خداگونههايي را برگزيدند شايد ياري شوند». (يس: ۷۴)
و نيز عزّت و ذلّت را در دست بتها ميدانستند و قرآن اين انديشه باطل را از آنان نقل ميكند: {وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا}؛ «جز خدا، خداگونههايي برگزيدند تا براي آنان آبرويي باشند». (مريم: ۸۱)
بنابراين قرآن در مورد اين گروه خيره سر ميفرمايد: {وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ}، يعني مشركان عصر رسالت را خطاب ميكند كه از بتهاي چوبي و فلزي، درخواست حاجت ميكردند، درحاليكه آنها نميشنيدند و نميديدند.
اين چه ارتباطي به موحّداني دارد كه نه به الوهيت و خدايي امامان و صالحان معتقدند و نه ميگويند كه كارهاي خدا به آنان سپرده شده بلكه آنها را انسانهايي والا ميدانند كه از قرب و منزلت بيشتري نزد خدا برخوردارند و اگر دعا كنند خدا دعاي آنها را در درگاه الهي مستجاب ميكند، و آنان سخنان ما را ميشنوند.
با اين بيان فرق دو نوع دعا روشن شد: دعاي مشركان و دعاي موحدان.
اوّلاً: مشركان بتها را ندّ و مثل خدا ميپنداشتند ولي موحدان براي خدا ندّ و مثلي قائل نبوده و انبيا و اوليا را مخلوق خدا ميدانند.
ثانياً: مشركان تصوّر ميكردند كه كارهاي خدا به بتها واگذار شده، درحاليكه موحّدان، به چنين تفويضي نميانديشند و خدا را مدبّر جهان ميدانند و كراراً در قرآن، اين آيه را ميخوانند: {يُدَبِّرُ الْأَمْرَ}، «او امور جهان را تدبير ميكند». (يونس: ۳ و ۳۱؛ رعد: ۲؛ سجده: ۵) و بدان اعتقاد دارند. با وجود اين تفاوتهاي ريشهاي چگونه ميتوان اين دو گروه را به هم تشبيه كرد؟
ثالثاً: بتهاي آنان سنگي و چوبي بودند و شنوايي نداشتند تا پاسخ بگويند ولي انبيا و اوليا پس از رحلت از اين جهان زندگي خاصّي در آن جهان دارند و لذا ما بر پيامبر (ص) سلام ميكنيم و ميگوييم: «السلام عليك أيّها النبي» و در زيارت به او خطاب ميكنيم و همچنين آيات و روايات بر حيات برزخي آنان گواهي ميدهد. ازاينرو هر نوع تشكيك در اين مورد انكار مسلمات قرآن و احاديث است.
مراجعه شود:
جدال احسن، ص ۵۵.
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
توحید و شرک ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1542
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پاسخ:
نامگذاريها نشان از گرايش ها و تمايلات افراد دارد. نامگذاري با اسامي همچون عبدالحسين و عبد العلي نوعي تعبير استعاري و تشبيهي است كه براي اظهار ارادت است. يعني همچنان كه در عبد و مولاي عرفي، عبد مطيع محض مولاي خود است، من هم مطيع اوامر تو هستم. چرا كه تو امام و هادي و خليفه و جانشين پيامبر اكرم (ص) در تبيين دين و معارف و احكام دين هستي.
اساساً ارزش و مقام امام حسين (ع) به خاطر اوج عبوديت و بندگي خالصانه او به درگاه خداوند است.
ارادت و علاقه ما به امام حسين (ع) نيز برخواسته از همين نكته است به همين جهت كسي كه از روي ارادت به امام حسين (ع) نام فرزندش را عبدالحسين مي گذارد، حسين (ع) را خدا و رب نمي داند بلكه اين نحوه نامگذاري از باب تشبيه است كه در ادبيات رايج است. تشبيه رابطه خود با امام حسين (ع) به رابطه ميان عبد و مولاي عرفي است. يعني در واقع خود را مطيع و پيرو امام و خليفه پيامبر معرفي مي كند. به كار بردن تعابير استعاري و تشبيهي در عرف اهل زبان و در ادبيات همه ملل و اقوام، امري رايج است. به عنوان مثال: وقتي دوستي كه مدتهاست دوستش را نديده اند، ناگهان از در منزل وارد شود به او ميگويد ماه طلوع كرد يا مي گوئيد ستاره سهيل ديده شد. يا در مورد كسي كه در رفتار و گفتار و داوري هايش حق و عدالت را كاملاً رعايت مي كند، مي گوئيد او عبدالعدل است يا مي گويند او «عدل» است گويا عدل مجسم شده در چنين فردي. همه اين تشبيهات براي رساندن معاني خاصي هستند. يا كسي كه مستدل و منطقي استدلال و عمل مي كند مي گوئيد عبدالدليل است . مقصود اين نيست كه ديگر عبد خدا نيست و دليل را خدا و رب خود قرار داده است بلكه كنايه از منطقي بودن و استدلالي بودن مواضع اوست.
عبدالحسين يعني مطيع و پيرو امام حسين (ع). همانگونه كه يك عبد و غلام از مولاي خود اطاعت و پيروي مي كند.
توضيح بيشتر:
۱. عبوديت در مقابل الوهيت؛روشن است كه استعمال عبوديت در چنين موردى، به معناى مملوك بودن است كه شامل تمام بندگان خدا مىشود. منشأ مملوك بودن انسان، خالق بودن خداوند متعال و مخلوق بودن انسان است. در اين استعمال، از آنجا كه عبوديت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه مىشود و مىگويند: «عبداللَّه» زيرا:
إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْداً.
[۱]
«هيچ موجودى در آسمانها و زمين نيست جز آنكه خدا را بنده و فرمان بردار است.»
همچنين قرآن به نقل از حضرت مسيح مىفرمايد:
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً.
[۲]
«من بنده خدايم، او كتاب آسمانى به من داده و مرا پيامبر قرار داده است.»
۲. عبوديت قراردادى؛چنين عبوديتى ناشى از غلبه و پيروزى انسانى بر انسان ديگر در ميدان جنگ است.
دين اسلام اين نوع عبوديت را تحت شرايطى خاص كه در فقه بيان شده پذيرفته است. اختيار افرادى كه در جنگ به دست مسلمانان اسير مىشوند با حاكم شرع است و او مىتواند يكى از راههاى سهگانه را برگزيند؛ آزادسازى اسيران بدون دريافت غرامت، آزاد كردن آنان در مقابل اخذ غرامت و در اسارت نگهداشتن آنها.
در صورت سوم، فرد اسير «عبد» مسلمانان محسوب مىشود و به همين دليل در كتب فقهى، بابى به نام «عبيد و اماء» منعقد شده است.
به عنوان مثال، قرآن مىفرمايد:
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.
[۳]
«مردان و زنان بى همسرِ خود را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند. خداوند از فضل خود آنان را بىنياز مىسازد. خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»
در اين آيه، خداوند اسيران جنگى را بندگان و كنيزان مسلمانان مىداند و مىفرمايد: ... عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ .... در اينجا «عبد» به نام غير خداوند اضافه شده است.
۳. عبوديت؛در اينجا عبوديت به معناى اطاعت و فرمانبردارى است
و در كتابهاى لغت اين معنى آمده است.
[۴]بنابراين، در نامهايى مانند «عبد الرسول» و «عبد الحسين» معناى سوم مورد نظر است. عبدالرسول و عبدالحسين يعنى؛ مطيع پيامبر صلى الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام. و بى شك چون اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله و اولىالأمر واجب است هر مسلمانى مطيع پيامبر و ائمه عليهم السلام بعد از ايشان مىباشد:
... أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ....
[۵]
«اطاعت كنيد خدا را و پيامبر خدا و اولى الأمر [/ اوصياى پيامبر] را ...»
بر اساس اين آيه، قرآن كريم پيامبر را «مُطاع» و مسلمانان را «مطيع» معرفى كرده است و اگر كسى همين معنا را در نام فرزند خود بگنجاند، نه تنها قابل سرزنش نيست كه شايسته ستايش است. ما افتخار مىكنيم كه مطيع پيامبر و حضرت امام حسين باشيم و به فرمان آنها گوش فرا دهيم.
البته واضح است كه ميان «عبدالرسول» و «عبداللَّه» بودن، منافاتى نيست و انسان در عين حالكه عبد خداوند است، مطيع پيامبر صلى الله عليه و آله نيز هست؛ زيرا دانستيم كه عبوديت در مورد خداوند، عبوديت تكوينى و ناشى از خالقيّت حق است، اماعبوديت در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله ناشى از تشريع و دستور خداوند مىباشد كه انسانها را به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخواند و پيامبر صلى الله عليه و آله را مُطاع مىنامد. ميان اين دو استعمال، فاصله و تفاوت بسيار است.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص ۱۷ و محمد طبرى، پاسخ جوان شيعى به پرسشهاى وهابيان، ۱جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: ۱۳۸۶، ۲.
[۴]- لسان العرب و القاموس المحيط، ماده« عبد».
:: موضوعات مرتبط:
پاسخ به شبهات ,
توحید و شرک ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1499
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0